جنگ ویرانیست
جنگ ویرانیست
نابودی پریشانیست
خاک بر سرهای انسانیست
جنگ درد و داغ و اندوه است
اوج نامسلمانیست
عاقبت بر مردمان اشک و پشیمانیست
جنگ مرگ است و فغان شیون
جنگ ، نامردی به مرد و زن
جنگ کشتار است سلاخی هر کودک
مرگ خاموش امید و شک
جنگ ، نفرت کینه نامردی
رخت غم رخت عزا سردی
بوف شوم مرگ در پرواز
هر زمان آهنگ مردن ساز
گورها آباد آبادست
آدمیت رفته از یادست
کودکان در گورهای سرد
مادران مصلوب رنج و درد
خانه ها تلی شود از خاک
سینه های مرد و زنها چاک
ناله ها در دشت پیچیده
کشته ها بر خاک تفتیده
زندگانی نیست جز مردن
خون مظلومان چو می خوردن
ضجه های مادران از درد
کودکان مرده ، جسدها سرد
مرگ جانکاه جوانان زود
مرگ انسانیت نابود
پشت مردان خم ز درد و غم
کشته ها پشته ز بیش و کم
جمله آواره ، پریشان درد
نیست در اقصا جهان یک مرد
خانه ها ویران
نباشد نان
آب هم نایاب
کودکان بی تاب
کشته ها در خواب
نعره مست مسلسلها بود غران
گوییا بر مسلخ است ایمان
بمبها بر فرق انسانها
می رود بر نیزه ها جانها
غرش پهپادها ی مرگ
آسمان را سایه های مرگ
آسمان غمگین و غمبار است
بخت با ابلیسها یار است
کوهها از کشته ها بر جا
جوی خون جاری بود هر جا
مادران از داغها شیون
حجله ها هر گوشه ای بر پا
بوی خون و مرگ می پیچد
همچو برگ زرد می پیچد
ضجه ها غوغا کند در گوش
مرگ انسانیت خاموش
مردمان از حیرتش مدهوش
نام انسانی بود مخدوش
رقص شیطان ، بس چه خرسندست
قیمت انسان مگر چند است ؟!
مست از کشتار و ویرانیست
حاصلش این بزم شیطانیست
خانه کفتار آبادست
این زمان ارباب هم شادست
گوییا نامش فقط انسان
چون ز انسانیت آزادست
آدمی نامی ندارد بیش
آدمیت رفته از یادست
کوس رسوایی فتد از بام
بر سیاهی می دمد ایام
داغها بر مادران انبوه
جملگی رنج و غم و اندوه
مردمان از زندگی محروم
وای بر این آدم مغموم
آی شیطان مست بوی خون
آی ابلیس از شرر افسون
آی شیطان از جنایت شاد
آی ابلیس اینهمه بیداد
داغ بر جانها چو بگذاری
داغ شیرین می برد فرهاد
مردمان را می کشی با زور
مست بوی خون می انگور
گشته ای از کشتگان مسرور
وز تجاوزهای خود مغرور
مرگ را هر لحظه بنوازی
از رذالتهای خود مسحور
مست از کشتار مظلومان
رو سیاه از آه محرومان
بهر دنیایت بگیری جان
بازی خردان کنی ویران
از کهنسالان گرفتی جان
وز زنان کردی پریشان موی
عاقبت تا کی دهی جولان
دست حق گیرد گلویت زود
وز عدالت عاقبت مفقود
خاک بر آن هیبت نابود
کز توحش آدمی مردود
هیچ ازآخر نیاندیشی ؟
نیست آیینی تو را کیشی ؟
مشت مظلومان شود مجموع
جملگی فریادها انبوه
پشت این درد و غم و اندوه
ظلم هم آخر شود بیداد
هیبتت را می دهد بر باد
می کند از ظلم تو بنیاد
ظلم را پایان دهد آحاد
راد مردانش دوباره شاد
غزه را بار دگر در یاد
قدسها را می کند آزاد
محسن اختیاری
- نویسنده : یزدفردا
- منبع خبر : خبرگزاری فردا
شنبه 25,اکتبر,2025